درباره ما


سلام خیلی خوش اومدید صفای قدمتون نظر یادتون نره هااااااااا

پیوند روزانه

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


میگ...میگ...

بدون شرح

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

مادره خطاب به پسرش: نيوتن رو ميشناسی ؟
.
.
.
پسره :نه كی هست؟
...

.
.
.

مادره : اگه به درسات بیشتر توجه ميكردی ميشناختيش !
پسره: خيلی خوب ، پارميدا رو ميشناسی ؟
.
.
.
مادر : نه !!!
پسره : اگه به شوهرت بیشتر توجه ميكردی ميشناختيش





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 11 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

اینایی که یه روز بعد از دوستی با دوست دخترشون میگن خانومم
.
.
.
.
...
.
.
.
.
.
.
.

دقیقا همونایین که روز اول مهدکودک به خانم مربی گفتن خاله
اصلا اینا کلا زود فامیل میشن.





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 11 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

وصیت یک دختر.........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد از مرگم مرا غسل ندید آرایشم خراب میشه





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 11 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

از دست این جنس مخالف :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وقتی که مهربونن ———-> مثل یه خرگوش ملوس دوست داشتنین

وقتی که اعصبانی میشن ———-> مثل دیونه ها میشن دیگه نمیشه رفت سمتشون

وقتی غر میزنن ———-> مثل مگس میرن رو اعصابت

وقتی که ناز میکنن ———-> مثل یه بچه نق نقو اعصابتو خورد میکنن

وقتی که دروغ میگن ———-> قیافشون شبیه سوسک میشه(نکته کنکوری)

وقتی ناراحت میشن ———-> مثل یه گنجشک تیر خورده دلسوز میشن

وقتی خوشحال میشن ———-> مثل کانگورو اینور اونور میپرن

وقتی جیغ میزنن ———-> مثل یه سوزن که بهت میزنن از جا میپری

وقتی که بترسن ———-> مثل موش سریع یه جا قایم میشن

وقتی خجالت بکشن ———-> مثل لبو قرمز میشن

وقتی که حرف میزنن ———-> مثل رادیو خراب باید بزنی تو سرش تا قطع شه

وقتی که گریه میکنن ———-> مثل بچه های شیش ماهه حتما باید نازش کنی تا آروم شه
:)





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 11 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

بروسلی رو کشتن...
تختی رو کشتن...
داداشی رو کشتن...
تا حالا دیدی یک معتاد رو بکشن؟؟؟
پس نتیجه میگیریم:

ورزش بیشتر از اعتیاد واسه سلامتی خطرداره!!!
پس زنده باد سیگارو.قلیون و ....
:)





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 11 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

‎+ 18
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دانایی را پرسیدند !

چیست محبوب ترین عدد در اینترنت ؟
فرمود:+18
چرا که وقتی خلایق آن را بینند،
بی اختیار عنان از کف دهند
و چشم ها را گشاد گردانند
و آب از دهانشان چکه نماید
و دست هایشان همی لرزد
و در صورتی که لازم باشد از مرزها گذر کنند
و در آخر نیز یا دست از پا درازتر باشند
و یا احساس دست از پا درازتری نمایند
و من همچنان در عجبم از راز این عدد





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 11 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

وسعت عشق...
موضوع: <-PostCategory->

وسعت عشق فرا تر از واژه و کلمه است

عشق یک دنیاست

دنیایی که فقط به من و تو محدود نمیشود

عشق دریچه ایست برای دیدن زیبایی های زندگی

دنیایی است که در آن تو منبع شادی و آرامشی

دنیایی که در آن کینه و حسد و خشم و غرور جایی ندارد

هر چه هست فقط محبت و مهربانی و سادگی است...!

و تو

گشاده تر از همیشه به انسانها،گلها،درختان،خورشید،ماه و ستارگان لبخند میزنی...!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 10 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

بری نی...
موضوع: <-PostCategory->

یه وقتایی میشه که دلم میخواد تو جاده ی زندگی دنده عقب بگیرم

برم به اونایی که پشت چراغ قرمز دارن له له میزنن بگم:

باور کنین بعد چراغ سبز دنیا هیچی نیس!

از ما که گذشت!

شما همون پشت چراغ قرمز در انتظار یه رویای شیرین بمونین





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 10 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

رفتم به مغازه دوستم، دیدم یه دختر شاکی اومد تو، لپ تاپشو کوبید رومیز، به فروشنده گفت که لپتاپتون خرابه من اینو نمیخوام.
فروشنده: چرا؟
دختره: من نمیتونم اطلاعات لپ تاپ قدیمیم و روی این بریزم!
فروشنده: خانم امکان نداره، میشه لطفا این کارو جلوی من انجام بدین

دختره لپ تاپاشو روشن کرد، یه موس هم از کیفش درآورد

-روی فایل مورد نظرش با موس راست کلیک کرد و cut رو انتخاب کرد.

-موس رو از اون لپ تاپ جدا کرد.

-بعدش با دقت موس و برداشت و به لپ تاپ جدیده وصل کرد.

-دوباره راست کلیک کرد و از اونجا PASTE رو زد!!!
.
.
.
.
.



فروشنده سکته کرد درجا مرد!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 10 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

خانم‌ها و آقایون در شرایط مختلف چه می‌كنند؟
هنگام عبور از خیابان
خانم‌ها
سمت راست را نگاه می‌كنند.
سمت چپ را نگاه می‌كنند.
از خیابان رد می‌شوند.
آقایان
سمت راست را نگاه می‌كنند، ماشین می‌آید.
فاصله ماشین با خودشان را با چشم اندازه می‌گیرند و چون همگی راننده‌های قابلی هستند با سرعت وارد خیابان می‌شوند.
راننده به شدت ترمز می‌كند.
مرتیكه مگه كوری؟ (راننده می‌گوید)
در حالی كه از روی میلیه‌های وسط خیابان می‌پرد می‌گوید: كور خودتی گاری چی!
بدون اینكه سمت چپ را نگاه كند می‌دود آن سمت خیابان.
هنوز هم صدای بوق ماشین‌هایی كه به خاطر این آقا ترمز كرده‌اند به گوش می‌رسد..
هنگام رانندگی
خانم‌ها
بنزین را چك می‌كنند.
روغن ماشین را چك می‌كنند.
ترمز دستی را پایین می‌كشند.
با سرعت مطمئنه حركت می‌كنند.
پشت چراغ قرمزها می‌ایستند.
به عابر پیاده احترام می‌گذارند.
آقایان
وسط راه بنزین تمام می‌كنند.
وقتی دود از لاستیك‌هایشان بلند شد به یاد می‌آورند كه ترمز دستی را نكشیده‌اند.
چراغ قرمز را مهمترین معضل اتلاف وقت و عمر می‌دانند.
عابر پیاده موجودی مزاحم و مختل كننده عبور و مرور است.
و از همه مهمتر: بوق مهمترین اختراع بشر بعد از برق به حساب می‌آید.
خانم‌ها
مرتب پشت میز می‌نشینند.
مقدار كمی غذا می‌كشند.
به آرامی غذا می‌خورند.
تنها نوك قاشق را در دهان می‌كنند.
آقایان
تا جایی كه بشقاب جا دارد غذا می‌كشند.
به سرعت غذا را می‌بلعند، در حالی كه قاشق را تا دسته در دهان می‌كنند.
صدای برخورد قاشق با دندانهایشان موسیقی گوش نوازی است.
بعد از دو بار پر كردن بشقاب، بلاخره كمی سیر می‌شوند.هنگام مهمانی رفتن

خانم‌ها
لباس نو می‌خرند.
به دقت حمام می‌كنند. لباسهایشان را اتو می‌كنند.
با دقت آرایش می‌كنند.
بهترین عطر را استفاده می‌كنند.
و بالاخره رضایت می‌دهند كه خوشگلند!
آقایان
از یك ساعت قبل حاضرند و الان بر روی مبل خوابشان برده
در پایان یك روز خسته كنندهخانم‌ها
بعد از اینكه ظرفها را شستند.
آشپزخانه را تی می‌كشند.
غذای فردا را در یخچال می‌گذارند.
كمی مطالعه می‌كنند.
می‌خوابند.
آقایان
بعد از اینكه شام خوردند چای می‌خورند.
كمی با چشمهای خواب آلود تلویزیون را نگاه می‌كنند.
بعد از اینكه دو سه بار كنترل تلویزیون را دستشان به زمین افتاد.
تلویزیون را خاموش كرده و به سمت رختخواب می‌روند و بدون آنكه روتختی را بردارند{-7-





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید چند تا دوست داری؟
گفتم چرا بگم ده یا بیست تا...
جواب دادم فقط چند تایی
پیرمرد آهسته و به سختی برخاست و در حالیکه سرش راتکان می داد گفت:

تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن
خیلی چیزها هست که تو نمی دونی
دوست، فقط اون کسی نیست که توبهش سلام می کنی
دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد
درست وقتی دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند تو را به درون ناامیدی و تاریكی بکشند

 

دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو رو رها کنه
صدائی است که نام تو رو زنده نگه می داره حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند


اما بیشتر از همه دوست یک قلب است. یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها
جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید
پس به آنچه می گویم خوب فکر کن زیرا تمام حرفهایم حقیقت است
فرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟
سپس مرا نگریست و درانتظار پاسخ من ایستاد

 

با مهربانی گفتم: اگر خوش شانس باشم، فقط یکی و آن تو هستی
بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد و وقتی كه تنها هستی تو را همراهی می کند و در غمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد، غیرقابل تصوراست

چقدر خداوند بزرگ است
درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری بهترینش را به تو ارزانی می دارد


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

دروغ های متداول برخی پسران به دختران همراه با معانی آنها
دروغ : بعدا باهات تماس می گیرم
معنی : دیگه هیچ وقت منو نمی بینی
دروغ : تو قسمتی از وجود منی- نمی دونی تا چه اندازه دوستت دارم
معنی : تو برای من به اندازه کافی زیبا، باهوش و پولدار نیستی میزارمت کنار
دروغ : اون دختر هیچ تیریپی با من نداره – ما فقط دوست معمولی هستیم
معنی : عاشقشم
دروغ : من ترو برای وجود خودت دوست دارم
معنی : من فقط دنبال .......... هستم
دروغ : آخر این هفته با دوستام داریم میریم کوه
معنی : داریم میریم دختر بازی.
دروغ : می تونی ۵ هزار تومن بهم قرض بدی؟ تا آخر هفته بهت برمیگردونم
معنی : پولتو ببوس و باهاش خداحافظی کن.
این هم شاید بزرگترین دروغی باشد که تا بحال گفته شده :
دروغ : قول میدم تا زمانیکه مرگ مارو از هم جدا نکرده عاشقت باشم، باهات صادق باشم و ازت نگهداری کنم.
معنی : ازت میخوام لباسامو بشوری، خونمو تمیز کنی، غذا برام بپزی، وقتی مریض میشم ازم پرستاری کنی، از بچه هام مراقبت کنی، به دوستام و خـانوادم سـرویـس بدی . هر وقت بخوام میـرم با دوسـتــام و دخـتـرای دیـگـه گـردش، هیچوقت پول بـهت نمی دم و هیچ کلمه خوشـحال کنـنده ای بـهت نخواهم گفت و هیچ کاری که برای تو جالب باشه انجام نخواهم داد.





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل می کرد با چشمی پر آب

گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر

سن من از 26 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشد

غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته

پدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت

پسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کن

گفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر دختران
مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

با سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید

آزیتای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشقش گشتم بله

بعد اوهم یار من آن یاس بود
دختری زیبا و پر احساس بود

بعد از این احساسی پر ادعا
شد رفیق من کمی هم المیرا

بعد او هم عاشق مینا شدم
بعد مینا عاشق تینا شدم

بعد تینا عاشق سارا شدم
بعد سارا عاشق لعیا شدم

پدرش آمد میان حرف او
گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

گرچه من هم در زمان بی زنی
روز و شب بودم به فکر یک زنی

لیک جز آنکه بداری مادری
دل نمی دادم به هر جور دختری

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پوز بابا را زدی‬





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

ماجرای سربازی رفتن خانوم‌ها
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه‌ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی...

صبحانه:
وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه‌ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی‌خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی‌کنم، حالا واسه تو ...
چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد

بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه‌ها گم میشود...
هوووو.... بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!)

بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده:





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

چرا نباید به یک رستوران پنج ستاره رفت؟ :)
گارسون: چه میل دارید؟ آب میوه؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟
مشتری: لطفا یک چای

گارسون: چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟
مشتری: سیلان لطفا

گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟
مشتری: با شیر لطفا

گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟
مشتری: شیر لطفا

گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟
مشتری: لطفا شیر گاو.

گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟
مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم.

گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟ ..
مشتری: با شکر.

گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟
مشتری: با شکر نیشکر لطفا

گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟
مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید

گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟
مشتری: آب معدنی

گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟
مشتری: ای بمیری الهی
ترجیح میدم از تشنگی بمیرم!!! :|





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

داستان کوتاه ” یک اتفاق بد “

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.

شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و

اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:

هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!

زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت:

آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!

زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!


مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:

یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!

زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!

مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

معلم و دختر کوچولو

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد،

زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.

معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

فکرشوبکن...
موضوع: <-PostCategory->

چند تا مورد هست میگم قشنگ با حس بهش فکر کنین...

۱ � کشیدن دندون رو چوب بستنی

۲ � ناخون کشیدن رو موزایک

۳ � جویدن کانوا

۴ � کشیدن ناخون رو تخته سیا .

۵ � کشیده شدن سفت بیل رو آسفالت زیر ماسه .

۶ � کشیدن سکه رو مزاییک .

۷-کشیدن دو تا یونولیت به هم.

۸-کشیدن چنگال رو فلز

۹-کشیدن دندون ها بهم

۱۰-کشیدن ناخن رو دیوار

هرچی فحش هم بدی خودتی





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

پسرها:

۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن.
۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.
۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن.

دخترها:

۱- با ماشین میرن دم بانک.
۲- در آینه آرایششون رو چک میکنن.
۳- به خودشون عطر میزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.
۵- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.
۶- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.
۷- بلاخره ماشین رو پارک میکنن
۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.
۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن
۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.
۱۴- کد رمز رو وارد میکنن.
۱۵- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
۱۶- کنسل میکنن.
۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن.
۱۸- کنسل میکنن.
۱۹- دوست پسرشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه.
۲۰- مبلغ درخواستی رو میزنن.
۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۲- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.
۲۳- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۴- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن.
۲۶- پول رو میگیرن.
۲۷- برمیگردن به ماشین.
۲۸- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.
۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.
۳۰- استارت میزنن.
۳۱- پنجاه متر میرن جلو.
۳۲- ماشین رو نگه میدارن.
۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک.
۳۴- از ماشین پیاده میشن
۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم)
۳۶- سوار ماشین میشن.
۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن.
۳۹- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.
۴۰- مندازن توی خیابون اشتباه.
۴۱- برمیگردن.
۴۲- میندازن توی خیابون درست.
۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو.
۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن )میگم چرا انقدر یواش میره





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

یه استاد محترمی بود که هر سری میومد سر کلاس به دختر خانمها تیکه میانداخت.

یه روز دخترا تصمیم گرفتند با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون ...

قضیه به گوش استاد رسيد (قاعدتا ، توسط عده اي از آقا پسرهاي جان بر كف !!)

جلسه بعد استاد کمي دیر اومد سر کلاس و براي توجيه دير آمدنش گفت : از انقلاب داشتم

میومدم ، دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده ، رفتم جلو پرسیدم ، قضیه چیه ؟ گفتند

با کارت دانشجویی شوهر میدن !

دخترا پا شدند كه برن بیرون ، استاد گفت : کجا میرید ، وقتش تموم شد ، تا ساعت 10 بود !

کلاس رفت رو هوا !!!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->






 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

--------------- (‌وصيت نامه )--------------
وقتي اين نامه را مي خوانيد من ديگر در اين دنيا نيستم ، بلكه در اون دنيا هستم !
مادر جان خواهش مي كنم روز خاكسپاريم از اون خرماها كه گردو داره توش نده ، چون دوستاي من يه سري نديد بديد هستن كه ميريزن رو خرماها دخلشونو ميارن !
در اولين فرصت بعد از فوتم كامپيوترم را در آتش سوزانده ، و خاكسترش را با اسيد بشوئيد كه چيزي از ان باقي نماند ، ( از گفتن علتش معذورم! )...
چنتا سي دي زير تختمه كه روش نوشته اهنگاي مجاز،‌
ولي گول نخوريد و خواهشن نديده بشكونيدشون !!
يه دوس دختر داشتم كه هميشه ميگفت : ايشالله بميري كه يه دنيا از دستت راحت بشه ،
اگه اون زنگ زد بهش نگيد من مُردم ، بگيد رفته پارتي تا بسوزه !
در آخر هم سفارش می کنم مراقب باشید که مو به مو به وصیتم عمل بشه!!!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

پسری برای ادامه تحصیل به خارج از کشور سفر می کند. در آنجا با دختری خارجی هم اتاق می شود. مادر پسر نگران اوست،به آن کشور سفر می کند..
پسر می گوید:مادر شما اشتباه می کنید،ما دانشجو هستیم و فقط هم اتاقی همیم..
مادر:باشه پسرم ،من حرف تو را قبول دارم.. و بر میگردد..
بعد از چند روز دختر به پسر میگوید از وقتی که مادرت رفته قندان نقره ای من گم شده!! به نظر تو مادرت آن را برنداشته؟؟
پسر:مسله ای نیست الان بهش ایمیل میزنم..
با احترام.. مادر از زمانی که شما رفته اید قندان هم اتاقی من گم شده.. شما آن را برداشته اید؟؟!!
مادر:پسرم من تو را قبول دارم اما هم اتاقیت اگه تو تخت خودش کپه میذاشت تا الان قندان را پیدا کرده بود... {-14-}

نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…


رییس دانشگاه
۱)مردی فرهیخته و خوشتیپ

۲)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم


یک وعده غذای سلف
۱)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

۲)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز


کارت دانشجویی
۱)کارت شناسایی و هویت دانشجو

۲)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است


خوابگاه
۱)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

۲)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش


شب امتحان
۱)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

۲)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند


جزوه خوش خط دختر ها
۱)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم

۲)طلای کاغذی


تقلب
۱)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

۲)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان


مشروط شدن
۱)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم

۲)نمک تحصیل در دانشگاه


وام دانشجویی
۱)کمک هزینه برای دانشجو

۲)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته


ازدواج دانشجویی
۱)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

۲)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟


حراست
۱)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات

۲) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان


دانشجو
۱)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است

۲)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد

جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.

احمد شاملو



نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

معنی واقعی عشق !!!


سرباز قبل از اینكه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت: ((پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم كه می خواهم او را با خود به خانه بیاورم)).

پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ((ما با كمال میل مشتاقیم كه او را ببینیم)).

پسر ادامه داد : ((ولی موضوعی است كه باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یك دست و یك پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی كند)).

پدرش گفت: ((ما متاسفیم كه این مشكل برای دوست تو به وجود آمده است. ما كمك می كنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا كند)).

پسر گفت: ((نه؛ من می خواهم كه او در خانه ما زندگی كند)). آنها در جواب گفتند: ((نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش كنی)).

در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع كرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.

چند روز بعد پلیس نیویورك به خانواده پسر اطلاع داد كه فرزندشان در سانحه سقوط از یك ساختمان بلند جان باخته و آنها مشكوك به خودكشی هستند.

پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورك پرواز كردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشكی قانونی مراجعه كردند.

با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حركت ایستاد.

پسر آنها یك دست و پا نداشت.

حتی زمانی كه تردید داریم قلب ما در یقین است.





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …:
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…
دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

عشق ، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست.
اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می كند و با خود به قله بلند اشراق می برد





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->





 

امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه

استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند

شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟


دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد

من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد

اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدینترتیب مطرح کند

حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود

:و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید

محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار؟

تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟

آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟

حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد

همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند

پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند و طبق معمول سئوال اولی را میپرسد

شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟

این دانشجوی خبره میگوید؛ من کتم را در میارم

پروفسور اضافه میکند که هوا بیش از اینها گرمه

دانشجو میگه خوب ژاکتم را هم در میارم

هوای کوپه مثل حمام سونا داغه

دانشجو میگه اصلا ً لخت مادر زاد میشم

پروفسور گوشزد میکند که دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی

دانشجو به آرامی میگوید

میدانید آقای پروفسور، این دهمین بار استکه من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم واگر

قطار مملو از آفریقائیهای شهوتران باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمیکنم





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|



موضوعات
عاشقانه ها داستانک طنز ادبی مناسبتی

لینک دوستان

شیک ترین چت روم های ایرانی
love for godb
سمادانلود
کلبه ی دلتنگی من
خورشيد هميشه اينجاست
کسب و کار ودرامد اینترنتی
2Fan Khan
بزرگترین وبلاگ سرگرمی وخنده
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان میگ...میگ... و آدرس mehrnia72.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

هفته سوم دی 1392
هفته دوم دی 1392
هفته دوم دی 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته سوم دی 1391


نویسنده وبلاگ :

مهرنیا

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 49782
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1


Alternative content



Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com