مادره خطاب به پسرش: نيوتن رو ميشناسی ؟
.
.
.
پسره :نه كی هست؟
...
.
.
.
مادره : اگه به درسات بیشتر توجه ميكردی ميشناختيش !
پسره: خيلی خوب ، پارميدا رو ميشناسی ؟
.
.
.
مادر : نه !!!
پسره : اگه به شوهرت بیشتر توجه ميكردی ميشناختيش
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|شنبه 11 آذر 1391برچسب:,
چیست محبوب ترین عدد در اینترنت ؟
فرمود:+18
چرا که وقتی خلایق آن را بینند،
بی اختیار عنان از کف دهند
و چشم ها را گشاد گردانند
و آب از دهانشان چکه نماید
و دست هایشان همی لرزد
و در صورتی که لازم باشد از مرزها گذر کنند
و در آخر نیز یا دست از پا درازتر باشند
و یا احساس دست از پا درازتری نمایند
و من همچنان در عجبم از راز این عدد
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|شنبه 11 آذر 1391برچسب:,
رفتم به مغازه دوستم، دیدم یه دختر شاکی اومد تو، لپ تاپشو کوبید رومیز، به فروشنده گفت که لپتاپتون خرابه من اینو نمیخوام.
فروشنده: چرا؟
دختره: من نمیتونم اطلاعات لپ تاپ قدیمیم و روی این بریزم!
فروشنده: خانم امکان نداره، میشه لطفا این کارو جلوی من انجام بدین
دختره لپ تاپاشو روشن کرد، یه موس هم از کیفش درآورد
-روی فایل مورد نظرش با موس راست کلیک کرد و cut رو انتخاب کرد.
-موس رو از اون لپ تاپ جدا کرد.
-بعدش با دقت موس و برداشت و به لپ تاپ جدیده وصل کرد.
-دوباره راست کلیک کرد و از اونجا PASTE رو زد!!!
.
.
.
.
.
فروشنده سکته کرد درجا مرد!
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|جمعه 10 آذر 1391برچسب:,
خانمها و آقایون در شرایط مختلف چه میكنند؟
هنگام عبور از خیابان
خانمها
سمت راست را نگاه میكنند.
سمت چپ را نگاه میكنند.
از خیابان رد میشوند.
آقایان
سمت راست را نگاه میكنند، ماشین میآید.
فاصله ماشین با خودشان را با چشم اندازه میگیرند و چون همگی رانندههای قابلی هستند با سرعت وارد خیابان میشوند.
راننده به شدت ترمز میكند.
مرتیكه مگه كوری؟ (راننده میگوید)
در حالی كه از روی میلیههای وسط خیابان میپرد میگوید: كور خودتی گاری چی!
بدون اینكه سمت چپ را نگاه كند میدود آن سمت خیابان.
هنوز هم صدای بوق ماشینهایی كه به خاطر این آقا ترمز كردهاند به گوش میرسد..
هنگام رانندگی
خانمها
بنزین را چك میكنند.
روغن ماشین را چك میكنند.
ترمز دستی را پایین میكشند.
با سرعت مطمئنه حركت میكنند.
پشت چراغ قرمزها میایستند.
به عابر پیاده احترام میگذارند.
آقایان
وسط راه بنزین تمام میكنند.
وقتی دود از لاستیكهایشان بلند شد به یاد میآورند كه ترمز دستی را نكشیدهاند.
چراغ قرمز را مهمترین معضل اتلاف وقت و عمر میدانند.
عابر پیاده موجودی مزاحم و مختل كننده عبور و مرور است.
و از همه مهمتر: بوق مهمترین اختراع بشر بعد از برق به حساب میآید.
خانمها
مرتب پشت میز مینشینند.
مقدار كمی غذا میكشند.
به آرامی غذا میخورند.
تنها نوك قاشق را در دهان میكنند.
آقایان
تا جایی كه بشقاب جا دارد غذا میكشند.
به سرعت غذا را میبلعند، در حالی كه قاشق را تا دسته در دهان میكنند.
صدای برخورد قاشق با دندانهایشان موسیقی گوش نوازی است.
بعد از دو بار پر كردن بشقاب، بلاخره كمی سیر میشوند.هنگام مهمانی رفتن
خانمها
لباس نو میخرند.
به دقت حمام میكنند. لباسهایشان را اتو میكنند.
با دقت آرایش میكنند.
بهترین عطر را استفاده میكنند.
و بالاخره رضایت میدهند كه خوشگلند!
آقایان
از یك ساعت قبل حاضرند و الان بر روی مبل خوابشان برده
در پایان یك روز خسته كنندهخانمها
بعد از اینكه ظرفها را شستند.
آشپزخانه را تی میكشند.
غذای فردا را در یخچال میگذارند.
كمی مطالعه میكنند.
میخوابند.
آقایان
بعد از اینكه شام خوردند چای میخورند.
كمی با چشمهای خواب آلود تلویزیون را نگاه میكنند.
بعد از اینكه دو سه بار كنترل تلویزیون را دستشان به زمین افتاد.
تلویزیون را خاموش كرده و به سمت رختخواب میروند و بدون آنكه روتختی را بردارند{-7-
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,
پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید چند تا دوست داری؟ گفتم چرا بگم ده یا بیست تا... جواب دادم فقط چند تایی پیرمرد آهسته و به سختی برخاست و در حالیکه سرش راتکان می داد گفت:
تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن خیلی چیزها هست که تو نمی دونی دوست، فقط اون کسی نیست که توبهش سلام می کنی دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد درست وقتی دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند تو را به درون ناامیدی و تاریكی بکشند
دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو رو رها کنه صدائی است که نام تو رو زنده نگه می داره حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند
اما بیشتر از همه دوست یک قلب است. یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید پس به آنچه می گویم خوب فکر کن زیرا تمام حرفهایم حقیقت است فرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟ سپس مرا نگریست و درانتظار پاسخ من ایستاد
با مهربانی گفتم: اگر خوش شانس باشم، فقط یکی و آن تو هستی بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد و وقتی كه تنها هستی تو را همراهی می کند و در غمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد، غیرقابل تصوراست
چقدر خداوند بزرگ است درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری بهترینش را به تو ارزانی می دارد
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,
دروغ های متداول برخی پسران به دختران همراه با معانی آنها
دروغ : بعدا باهات تماس می گیرم
معنی : دیگه هیچ وقت منو نمی بینی
دروغ : تو قسمتی از وجود منی- نمی دونی تا چه اندازه دوستت دارم
معنی : تو برای من به اندازه کافی زیبا، باهوش و پولدار نیستی میزارمت کنار
دروغ : اون دختر هیچ تیریپی با من نداره – ما فقط دوست معمولی هستیم
معنی : عاشقشم
دروغ : من ترو برای وجود خودت دوست دارم
معنی : من فقط دنبال .......... هستم
دروغ : آخر این هفته با دوستام داریم میریم کوه
معنی : داریم میریم دختر بازی.
دروغ : می تونی ۵ هزار تومن بهم قرض بدی؟ تا آخر هفته بهت برمیگردونم
معنی : پولتو ببوس و باهاش خداحافظی کن.
این هم شاید بزرگترین دروغی باشد که تا بحال گفته شده :
دروغ : قول میدم تا زمانیکه مرگ مارو از هم جدا نکرده عاشقت باشم، باهات صادق باشم و ازت نگهداری کنم.
معنی : ازت میخوام لباسامو بشوری، خونمو تمیز کنی، غذا برام بپزی، وقتی مریض میشم ازم پرستاری کنی، از بچه هام مراقبت کنی، به دوستام و خـانوادم سـرویـس بدی . هر وقت بخوام میـرم با دوسـتــام و دخـتـرای دیـگـه گـردش، هیچوقت پول بـهت نمی دم و هیچ کلمه خوشـحال کنـنده ای بـهت نخواهم گفت و هیچ کاری که برای تو جالب باشه انجام نخواهم داد.
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,
ماجرای سربازی رفتن خانومها
صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازهها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن
ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی...
صبحانه:
وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچهها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم
بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...
ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمیخورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمیکنم، حالا واسه تو ...
چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد
بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازهها گم میشود...
هوووو.... بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!)
بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.
شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده:
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,
۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن.
۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.
۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن.
دخترها:
۱- با ماشین میرن دم بانک.
۲- در آینه آرایششون رو چک میکنن.
۳- به خودشون عطر میزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.
۵- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.
۶- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.
۷- بلاخره ماشین رو پارک میکنن
۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.
۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن
۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.
۱۴- کد رمز رو وارد میکنن.
۱۵- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
۱۶- کنسل میکنن.
۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن.
۱۸- کنسل میکنن.
۱۹- دوست پسرشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه.
۲۰- مبلغ درخواستی رو میزنن.
۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۲- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.
۲۳- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۴- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن.
۲۶- پول رو میگیرن.
۲۷- برمیگردن به ماشین.
۲۸- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.
۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.
۳۰- استارت میزنن.
۳۱- پنجاه متر میرن جلو.
۳۲- ماشین رو نگه میدارن.
۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک.
۳۴- از ماشین پیاده میشن
۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمیذار برای آدم)
۳۶- سوار ماشین میشن.
۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن.
۳۹- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.
۴۰- مندازن توی خیابون اشتباه.
۴۱- برمیگردن.
۴۲- میندازن توی خیابون درست.
۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو.
۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن )میگم چرا انقدر یواش میره
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,
--------------- (وصيت نامه )--------------
وقتي اين نامه را مي خوانيد من ديگر در اين دنيا نيستم ، بلكه در اون دنيا هستم !
مادر جان خواهش مي كنم روز خاكسپاريم از اون خرماها كه گردو داره توش نده ، چون دوستاي من يه سري نديد بديد هستن كه ميريزن رو خرماها دخلشونو ميارن !
در اولين فرصت بعد از فوتم كامپيوترم را در آتش سوزانده ، و خاكسترش را با اسيد بشوئيد كه چيزي از ان باقي نماند ، ( از گفتن علتش معذورم! )...
چنتا سي دي زير تختمه كه روش نوشته اهنگاي مجاز،
ولي گول نخوريد و خواهشن نديده بشكونيدشون !!
يه دوس دختر داشتم كه هميشه ميگفت : ايشالله بميري كه يه دنيا از دستت راحت بشه ،
اگه اون زنگ زد بهش نگيد من مُردم ، بگيد رفته پارتي تا بسوزه !
در آخر هم سفارش می کنم مراقب باشید که مو به مو به وصیتم عمل بشه!!!
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,
پسری برای ادامه تحصیل به خارج از کشور سفر می کند. در آنجا با دختری خارجی هم اتاق می شود. مادر پسر نگران اوست،به آن کشور سفر می کند..
پسر می گوید:مادر شما اشتباه می کنید،ما دانشجو هستیم و فقط هم اتاقی همیم..
مادر:باشه پسرم ،من حرف تو را قبول دارم.. و بر میگردد..
بعد از چند روز دختر به پسر میگوید از وقتی که مادرت رفته قندان نقره ای من گم شده!! به نظر تو مادرت آن را برنداشته؟؟
پسر:مسله ای نیست الان بهش ایمیل میزنم..
با احترام.. مادر از زمانی که شما رفته اید قندان هم اتاقی من گم شده.. شما آن را برداشته اید؟؟!!
مادر:پسرم من تو را قبول دارم اما هم اتاقیت اگه تو تخت خودش کپه میذاشت تا الان قندان را پیدا کرده بود...
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,
طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.
جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…
رییس دانشگاه
۱)مردی فرهیخته و خوشتیپ
۲)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم
یک وعده غذای سلف
۱)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک
۲)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز
کارت دانشجویی
۱)کارت شناسایی و هویت دانشجو
۲)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است
خوابگاه
۱)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط
۲)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش
شب امتحان
۱)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است
۲)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند
جزوه خوش خط دختر ها
۱)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم
۲)طلای کاغذی
تقلب
۱)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان
۲)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان
مشروط شدن
۱)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم
۲)نمک تحصیل در دانشگاه
وام دانشجویی
۱)کمک هزینه برای دانشجو
۲)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته
ازدواج دانشجویی
۱)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم
۲)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟
حراست
۱)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات
۲) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان
دانشجو
۱)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است
۲)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد. جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.
احمد شاملو
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,
سرباز قبل از اینكه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس گرفت و گفت: ((پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم كه می خواهم او را با خود به خانه بیاورم)).
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ((ما با كمال میل مشتاقیم كه او را ببینیم)).
پسر ادامه داد : ((ولی موضوعی است كه باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یك دست و یك پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی كند)).
پدرش گفت: ((ما متاسفیم كه این مشكل برای دوست تو به وجود آمده است. ما كمك می كنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا كند)).
پسر گفت: ((نه؛ من می خواهم كه او در خانه ما زندگی كند)). آنها در جواب گفتند: ((نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه بازگردی و او را فراموش كنی)).
در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع كرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.
چند روز بعد پلیس نیویورك به خانواده پسر اطلاع داد كه فرزندشان در سانحه سقوط از یك ساختمان بلند جان باخته و آنها مشكوك به خودكشی هستند.
پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورك پرواز كردند و برای شناسایی جسد پسرشان به پزشكی قانونی مراجعه كردند.
با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حركت ایستاد.
پسر آنها یك دست و پا نداشت.
حتی زمانی كه تردید داریم قلب ما در یقین است.
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …:
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…
دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,
عشق ، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست.
اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می كند و با خود به قله بلند اشراق می برد
نوشته شده توسط
:مهرنیا | لينک ثابت
|پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
میگ...میگ... و آدرس
mehrnia72.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.