درباره ما


سلام خیلی خوش اومدید صفای قدمتون نظر یادتون نره هااااااااا

پیوند روزانه

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


میگ...میگ...

بدون شرح

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت

دختر:آروم تر من می ترسم

پسر :نه داره خوش میگذره

دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی وحشتناکه

پسر:پس بگو دوستم داری

دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر

پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)

پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.

و....

روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر
سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست
دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار)


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده.
من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت، همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش، به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه می‌مونه، یک اطمینان برات درست می‌کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می‌تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می‌کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می‌کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه! این تفاوت عشق و ازدواجه!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

یعنی میشه؟
موضوع: <-PostCategory->

 

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم

یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟

هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟

یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟

درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟

تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟

یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

چی شد که سیگاری شدی ؟

یه شب بارون میومد…

خیلی تنها بودم...!!!

-----------------

چی شد که ترک کردی؟

یه شب بارون میومد…

دیگه تنها نبودم...!!!

----------------

چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟

یه شب بارون میومد…

دوباره تنها شدم...!!!

---------------

چی شد آوردنت اینجا، بستری ت کردن؟

یه شب بارون میومد…

خیلی تنها بودم…

تو خیابون دیدمش…

اون تنها نبود





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

عجب دلتنگم....
موضوع: <-PostCategory->

ساعت ها زیر دوش به کاشی های حموم خیره میشی . . . !
غذاتو سرد می خوری . . .
صبونه رو شام ، ناهارو نصف شب !
لباسات دیگه به تنت نمیاد . . .
همه رو قیچی می زنی !
ساعت ها به یه آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت اونو حفظ نمیشی . . . !
این قدر علامت سوالای تو فکرتو میشمری . . .
تا آخرش رو بالش خیست خوابت ببره !
تنهایی از تو آدمی می سازه . . .
که دیگه شبیه آدم نیست !
می دونی چیه ؟!
عجیب دلتنگم . . .
واسه وقتایی که عجیب دلتنگم می شدی . . . !




 

نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

بــیا و معجــزه کن ...
 
آغوشت که باشد
 
غــروب هــای دلـــگیــرِ پــاییــز هم
 
دلـچــسب مــی شود
 
ایــن روزهـا
 
آرزوی پنهـــانی ام هــمیــن است

 

یک شـبی

همـــه ی خــودم را

در آغـــوشــت پـــیــدا کـــــنم !!

 

من هــم گـــاهی آغــوش میخواهـــم

 

دل کـه ایـــن چــیزهــا حــالیــش نیست

نــبودنت

نــداشتنت

دلـــم آغوشت را میخواهـــد بــرای هــمیشـــه ...


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

آدمـیــزاد....


غـُــرورَش را خیلـی دوستـــــ دارد،


اگـر داشتــه بـاشــد، آن را از او نگیـــریــد...


حتــّی بـه امانتـــ نبــریـــد...


ضــربــه‌ای هــم نَـزَنـیــدش،


چــه رسـَـد به شـکسـتـَـن یـا لـِـه کــردن!


آدمـــی غـُــرورَش را خیلـی زیــاد،


شـایــد بیـشتـَـر از تــمـام ِداشـتـه‌هـایـَش، دوستـــ مـی‌دارد؛
رآه کِهــ میـ ــرَوَمِــ مُدامـ بَـر مـیـگَـردَــم

پـُشتِــ سَـرَـم رآ نـِگآـهـ مـیـکُنَمـ

دیوانِـهـِ نـِستَـمـ

خَـنـجَـر آز پـُشتـ خُـردـِهـ اَمـ...





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

هــی غریــبه!!!

قیـآفــتــــ خیـــلی آشـنآسـتــــ. . .
من و تـوــ قبلآ جـآیــی همـدـیگه رو ندیـدهــ بودـیـم؟ ؟ ؟

آهـآن یـآدـم اومـد . . .

ی روزـآ یی . . .

ی جآ یی. . .

ی خآطـرهــ هآ یی بآهـم دـآشتیـم!

رـآسـتـی قبـل آز رفتـنت :

دیـگهــ هیـچ حســی بهـت ندـارم .

دیـگهــ وقـتی دیدمــت دلـــم نلـــزیـد.

ایــن هـم تـه مـآ نـده هـمآن آحسـاسـی اسـت

کـ بهــ آن خــندیــدی. . .
خــوـآسـتم بــدونــی!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه
برو که دیدن اشکات منو به گریه میندازه
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
نمیشه بعد تو بوسید نمیشه بعد تو دل بست
منو تنها بذار اینجا تو این روزای بی لبخند
که باید بی تو پرپر شه که باید از نگات دل کند
حلالم کن اگه میری اگه دوری اگه دورم
اگه با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمی تونم
که میدونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم
فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره منو به گریه میندازه
برو عشقم خداحافظ برو تو گریه حلالم کن
خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم کن...





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

توهیچی نمیشی...
موضوع: <-PostCategory->

تو هیچی نمیشی
ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻠﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪﻧﺎﻇﻢ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﺮﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪ : ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﯽ ، ﻫﯿﭽﯽ
ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ،ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﺧﻮﺍﺳﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺍﻣﺎ ، ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺑﺮﮔﻪ ﻣﺠﺘﺒﯽ ، ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﻌﻠﻢ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺸﺖﺍﺷﮏ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺑﯿﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻫﻢ ﺁﻣﯿﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ.

ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺛﻠﺚ ﺍﻭﻝ :
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﯾﮏ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺗﻬﯽ ﻧﺎﻡ ﺑﺒﺮﯾﺪ
ﺟﻮﺍﺏ :ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻣﺎ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﻋﻀﻮ ﺧﻨﺜﯽ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ ؟
ﺟﻮﺍﺏ : ﺣﺎﺝ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺁﻗﺎ ، ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻪ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﺵ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﯿﺞ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩﻭ ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺗﻌﺪﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﺟﻮﺍﺏ : ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﭘﯿﻨﻪ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭﻡﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻻﻋﻼﺝ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻣﺎﺳﺖ
ﻣﻌﻠﻢ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺍﺷﮑﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﻧﺎﻣﺴﺎﻭﯼ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯿﺪ
ﺟﻮﺍﺏ : ﻧﺎﻣﺴﺎﻭﯼ ﯾﻌﻨﯽ ، ﯾﻌﻨﯽ ، ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ، ﺍﺯ ﻣﺎﺑﻬﺘﺮﺍﻥﺍﺻﻼ ﻧﺎﻣﺴﺎﻭﯼ ﮐﻪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻭ ﺗﻤﺠﯿﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ... ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺑﺨﺶ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﺟﻮﺍﺏ : ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺎﺻﯿﺖ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺁﻗﺎﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﺑﺨﺶ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭘﺬﯾﺮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﯼﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺧﺎﻟﻪ ﺳﺎﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﭼﻪ ﺧﻄﯽﺍﺳﺖ ؟
ﺟﻮﺍﺏ : ﺧﻂ ﻓﻘﺮ ، ﮐﻪ ﺗﻮﻟﺪ ﻟﯿﻼ ، ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺭﺍ ، ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﮔﺶ ﻣﺘﺼﻞ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺮﮔﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﮐﻤﯽ ﺧﯿﺲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺧﻮﺍﻧﺎ ،ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺛﺮ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺑﻮﺩ ﻣﻌﻠﻢ ﺭﯾﺎﺿﯽ ، ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﮐﺮﺩ ، ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻟﺮﺯﺍﻧﺶ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﺁﻗﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ :
ﮔﻔﺘﯿﺪ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﯿﻢ ؟ ﻫﯿﭽﯽ ؟ﺑﻌﺪ ﻋﻘﺐ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ ، ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﮔﻢ ﺷﺪ...





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند...
مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...
مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...
مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...
مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد نسیمی بود که وزید و رفت ...
مدت هاست دل تنگ بارانم ...
مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...
مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم ...
نمی دانم که مدت هاست چرا این گونه شده ام ...


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 27 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

نه اسمش عشق است؛ نه علاقه؛ نه حتی عـادت؛ حماقت محض است ! دلتنگِ کـسی باشی؛ که دلش با تـو نیست !!!


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 27 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد ِ تو می اندازد
طعنه های دیگران است !
شاید اگر این " دیگران " نبودند ،
تو زودتر از اینها
برای من ، مـُرده بودی ...



نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |شنبه 27 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

دلم همچو آسمان،پر از ابرهای بارانیست، ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند....





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

بدون شرح...
موضوع: <-PostCategory->


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

وقتی زنده ای کلامی ندارند با تو ، امان از روزی که رفتی...

هر پنج شنبه یا جمعه ساعت ها با سنگ سرد قبرت صحبت می کنند گویا این مردمان با مرده ها

راحت ترند تا زنده ها، گویا کلامشان را برای سنگ قبرت نگه می دارند





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

احتیاط !
در این شهرِ لاکردار
تمام کوچه باغ های عاشقی
به اتوبان های تنهایی وصل می شوند…





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

در مسابقه بین شیر و آهو، بسیاری از آهوها برنده می شوند
چون شیر برای غذا می دود و آهو برای زندگی
پس: ” هدف مهم تر از نیاز است “





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !
و فهمیدم …
تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه
درکش کنم …





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

غیـــرت مــــــردانه ات کـــــجاست ؟
زمانـــی کـــه معشــــوقه ات از تـــــجاوز تنــهایی رنــــج می کشیـــد ،
بـــه جـــای درکـــش
ترکـــش کــــردى …{-31-}





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

غریبه

نمیدانم


گنجشک ها که آنقدر شبیه همند

چطور همدیگر را میشناسند

و نمیدانم

چقدر شبیه من هست
که تو دیگر مرا نمیشناسی!





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

به من گفت برو گورِت رو گم کن …
و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
“زبانم لال !”





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی





 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

هرجا دلت شکست ، قبل رفتن خودت جاروش کن ! تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره .






نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

باز باران...
موضوع: <-PostCategory->

باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
خانه ام کو خانه ات کو ؟
آن دل دیوانه ات کو ؟
روزهای کودکی کو ؟
فصل خوب سادگی کو ؟
یادت آید روز باران ؟
گردش آن روز دیرین ؟
پس چ شد دیگر کجا رفت ؟
خاطرات خوب و رنگین ؟
در پس آن کوی بن بست
در دل تو آرزو هست ؟
کودک خوشحال دیروز ..
غرق در غم های امروز...
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد...
باز باران باز باران
میخورد بر بام خانه
بی ترانه
بی بهانه
شایدم گم کرده خانه...




نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

موضوع: <-PostCategory->

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی، فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه ها همخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی

پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |جمعه 26 آبان 1391برچسب:,|

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

تنهایی...
موضوع: <-PostCategory->

 

دستی نیست، تا

نگاه خسته ام را نوازشی دهد.

اینــــــــــــــــــــــجــــــــا بــــــــــــــــــــــــــاران نمی بارد!

فانوسهای شهر، خاموش و مرده اند.

دستهای مهربانی، فقیرتر از من انــــد...!

نامردمان عشق ندیده،

خنجر كشیده اند بر تن برهنه و بی هویتم !



دلم می خواهد آنقدر بنویسم

تا نفسهایم تمام شود.

آنقدر دفترهای كهنه را سیاه كنم،

تا سرم فریاد كنند.

می خــــــــــواســـــتم واژه ای پـــــــیـــــــــــدا كنم، تــــــــــــــــــــــا

دلتنگی كهنه و بی خاصیتم را عرضه كند،

ولی...

واژه ها باز هم غریبی می كنند!

می خواستم كاغذی بیابم، منت نگذارد،

تنش را بدستانم بسپارد، تا نوازشش دهم.

امّا! اعتمادی نیست...!

این لحظه های لعنتی،

باز هم مرا عذاب می دهند..



این دقیقه های بی وفــــا، بی وجدانترینِ عالم اند....!

آیا اینـــــــــــــجـــــــــــــــا،

آخریــــــــــــــــن ایستگاه عاشــــــــــــقیســـــــــت.......!



 


نوشته شده توسط :مهرنیا | لينک ثابت |چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,|



موضوعات
عاشقانه ها داستانک طنز ادبی مناسبتی

لینک دوستان

شیک ترین چت روم های ایرانی
love for godb
سمادانلود
کلبه ی دلتنگی من
خورشيد هميشه اينجاست
کسب و کار ودرامد اینترنتی
2Fan Khan
بزرگترین وبلاگ سرگرمی وخنده
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان میگ...میگ... و آدرس mehrnia72.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

هفته سوم دی 1392
هفته دوم دی 1392
هفته دوم دی 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته سوم دی 1391
هفته دوم دی 1391
هفته چهارم بهمن 1391
هفته سوم بهمن 1391
هفته دوم بهمن 1391
هفته اول بهمن 1391
هفته چهارم دی 1391
هفته سوم دی 1391


نویسنده وبلاگ :

مهرنیا

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 49825
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1


Alternative content



Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com